دیده و شنیده میشود که برخی آن را انکار میکنند و عدهای دیگر، با تندروی مشهودی، معتقدین به علم غیب را، کافر، مشرک، مهدور الدم و ... قلمداد میکنند.
این مسئله باعث میشود از خودمان بپرسیم ریشههای چنین نگرشی چیست؟ چرا و چه عوامل تاریخی یا اعتقادی منجر به بروز چنین افکاری میشوند که نهایتا رفتارهایی خشن را شکل میدهند؟ خاستگاه انکار علم غیب و نهایتا سایر کمالات اهل بیت علیهم السلام، دقیقا چیست؟
در نهایت عکس العمل امامان معصوم برای پیشگیری از بروز چنین رفتارهایی چه بوده؟
الف- از انکار نبوت تا انکار کمالات
یکی از تعارضاتی که انسانها در مقابل انبیا از خود نشان دادهاند، عدم پذیرش آنها بوده. دلیل این تعارض انسان بودن آنهاست و این چالش که تو چرا فرشته یا ملک نیستی؟!
آنها میگفتند بار هدایت را نمیتواند بر دوش یک انسان گذاشت. بنابراین، این کار باید توسط یک مَلَک صورت پذیرد.
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ
گفتند: «چرا فرشتهای بر او نازل نشده ولی اگر فرشتهای بفرستیم، کار تمام میشود و دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد. (انعام-آیه 8)
وقتی آیات 8 تا 11 سوره انعام را بررسی میکنیم مشخص میشود که انسانها، در آن مقطع انبیا را به خاطر انسان بودنشان قبول نمیکردند. فارغ از این مسئله تنها یک بهانه بوده یا نه، باید بدانیم چنین چالشی، دیگر نزد مسلمان وجود ندارد.
گرچه این ماجرا میان مسلمین نیست اما میتواند ریشه برخی ایرادات دیگر باشد و آن انکار است. انکار گاهی به این شکل خودش را نشان میدهد که پیامبری تکذیب میشود گاهی به این شکل که کمالات او مورد انکار قرار میگیرد. مثلا گاهی مسلمانان این کمال پیامبر خود را منکر میشوند که او میتواند نقش هدایتگری و اتصال به عالم غیب را داشته باشد.
دوباره به دورانی برگردیم که آدمیان، انسان بودن پیامبران را تاب نمیآوردند. آنها عملا میگفتند: تو انسانی و نمیتوانی اتصال با غیب را تاب بیاوی و باید موجودی فرازمینی باشی تا چنین کنی و چنان.
در دوران پس از آن روزگار هم به نحو دیگری این مسئله تکرار شد. آنها عملا میگویند: بله! پیامبری شما را قبول داریم، اما نمیشود به علم غیب اتصال داشته باشید چون شما انسانید!
نتیجه اینکه ریشه این انکار همان است که در گذشته بود. منکرین، با انسان بودن پیامبران مشکل داشتند و هر بار این مشکل را به نحوی بروز داده اند. یکبار رسولان و انبیا را انکار کردهاند و بار دیگر، کمالات آنها از جمله علم غیب.
گرچه با ظهور آیات وبینات و معجزات، نشان داده شده است که اتصال به غیب و دریافت وحی و داشتن کمالاتی مثل علم غیب، چیز گرانی نیست که خداوند از دادن آن به یک انسان عاجز باشد.
اگر انسان به دنبال توانایی خارق العاده در ملائکه است، خدا آن را در انسان قرار داد.
ب- اتهام کهانت
انبیا و اولیای خدا برای آنکه نشان بدهند از جانب خدا هستند و دارای حقانیت، بنا به خواست خداوند کمالات خود را نشان میدهند. از معجزات حضرت موسی (ع) در مقابل فرعون تا سیطره خاص حضرت سلیمان (ع) از زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی (ع) تا معجزاتی از نبی گرامی (ص)
اما همین معجزات گاهی باعث میشد که به ایشان اتهاماتی وارد شود از جمله سحر و کهانت.
كَذَٰلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ
این گونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها به سوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: «او ساحر است یا دیوانه!» (ذاریات 52)
اتهام کهانت مشخصا علیه نبی گرامی نیز مطرح میشد. کهانت یعنی «خبر دادن از غیب به وسیله اسباب سماوی مثل جن»[1]
آنچه مشخص است علم غیب در مورد انبیا، به واسطه خواست خداوند است و به خاطر اتصال به وحی و آسمان. از این رو آن نکوهش شده نیست. همانند آنچه که حضرت عیسی علیه السلام داشت و در قرآن بیان شده که در ادامه به آن میپردازیم.
تصور کنید یک دانشمند داروساز برای یک بیمار صعب العلاج، دارویی فوق العاده و جدید بسازد. حالا عدهای پیدا شوند و با نگاهی معیوب، داروساز را زرنگ و قالتاق خطاب کنند! بعید نیست که چنین دانشمندی در جمع چنان افرادی، در برخی موارد دیگر تواناییها و دانش خود را نشان ندهد.
با این مقدمه سراغ ماجرایی برویم که طی آن از امام امیرالمومنین علیه السلام خواسته شد تا برخی کمالات خود را در همین باره نشان بدهند. جواب امام این بود که کمترین اتهامی که به من خواهید زد، کهانت و سحر خواهد بود [2] از این رو امیرمومنان (ع) هرجایی این کمالات و تواناییها (که علم غیب یکی از آنهاست) را نشان نداده اند. نظیر چنین رفتاری با پیامبر اسلام نیز شده است. [3]
اگر بخواهیم مروری بر آنچه تاکنون گفته شد داشته باشیم باید بگوییم: مردمان گاهی به این دلیل از پذیرش انبیا سر باز میزدند که او ملک نیست. آنها میخواستند که پیامبرشان ملک باشد تا توانایی های خارق العادهاش توجیه داشته باشد. از جمله خبر از غیب و رقم زدن اتفاقات خارق العاده.
اما خدا چنین کمالات و تواناییهایی را در وجود انبیا قرار داد. بشر این توانایی ها را دید، اما این بار هم به شکل دیگری سر باز زد و اتهام سحر و کهانت را متوجه آنان نمود. بسیاری از آدمیان تلاش کردند ارزش کمالات انبیا و باورپذیری میان مردم را کاهش دهند و دعوت انبیا و و اولیا را بی اثر کنند.
ج- تاثیر جوسازیها بر مسلمان
چنین جوسازی هایی بر مسلمانان حتی شیعیان بی تاثیر نبود. این جوسازیها گاهی منجر به بروز تردیدهایی میان آنها میشد؛ تا جایی که برخی از آنها اگر انکار هم نمیکردند، مطالب گفته شده توسط امام از غیب را مورد سنجش یا به قول امروز، مورد راستی آزمایی قرار میدادند!
به طور مثال در جریان جنگ جمل گفته شده است که ابن عباس وقتی بیان امام و اطلاعات دقیق ایشان از سپاه دشمن را شنید، به بررسی آن پرداخت و صحت آن را سنجید.[4] یعنی که او آنقدر در مورد علم امام مطمئن و آسوده خاطر نبوده است!
د- چاره جویی در اسم گذاری مفهوم علم غیب
مفهوم علم غیب را دو گونه میتوان تعبیر کرد.
تعبیر اول یک تعبیر نسبی است. چیزی که یک نفر به آن اشراف دارد و دیگران ندارند. مثلا کسی میداند آنسوی دیوار چیست و دیگری نمیداند. کسی میداند در ظرف دربسته چه غذایی هست و آن یکی نمیداند. فارغ از اینکه این دانش و دانستن چگونه به دست آمده.
این مفهوم را میتوان اینگونه توسعه داد. خداوند به عدهای توان داشتن علم غیب میدهد. آنها را از چیزی آگاه میکند که دیگران از آن عاجزند. یعنی آن توانایی که در ابتدا گفته شد، جنبهی الهی پیدا میکند. به طور مثال آنچه حضرت عیسی میفرمودند که من از آنچه در خانه ها خود دارید اطلاع دارم
وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (آل عمران 49)
و از آنچه میخورید، و در خانههای خود ذخیره میکنید، به شما خبر میدهم
چنین علمی که در انتهای آیه از آن نشانه ای برای مومنین یاد شده، حاکی از دانستن و علمی است که نزد حضرت عیسی هست و نزد دیگران نیست. به تعبیری عمومی و عامیانه میتوان آن را علم غیب نامید.
حالا کمی بیشتر موضوع را مورد بررسی قرار میدهیم. این مهم یعنی علم غیب به معنای مطلق آن، مفهومی خاص و مشخص است که جز خدا کسی آن را نمیداند و البته گاهی برخی رسولان را از آن مطلع میکند:
عالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا ﴿٢٦﴾
دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد،
إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿٢٧﴾
مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار میدهد... (سوره جن)
آنچه که مشخص است، مفهوم علم غیب یک مفهوم بیرونی است که رخ داده و خدا هرکس را بخواهد از آن آگاه میکند. اما گاهی که ظرفیت کافی نزد مخاطبان وجود نداشته، امامان شیعه تعبیر مستقیم «علم غیب» را از خود نفی میکردند و این توانمندی را با نام دیگری بیان میکردند که از بروز خطا جلوگیری شود.
مثلا امام امیرالمومنین در پاسخ به فردی که از این موضوع پرسیده بود فرمودند این تعلم و یادگیری از صاحب علم است. [5] یا اینکه امام باقر علیه السلام آن را تحدیث نام گذاشتند و اینگونه بیان کردند که این علم از جانب خداست و امام هم در این باره همانند دیگران به لطف خدا نیاز دارد. [6]
و البته تعریف شیعیان از مفهوم علم غیب هم همین است که نه تنها این توانایی، که هر قدرتی در انبیا و اولیا از جانب خدا است و نه اینکه آنها ذاتا و مستقلا دارای چنین توانی باشند.
جمع بندی:
برخی انسانها در ابتدا در برابر فرستادگان خدا سیاست نفی و انکار را اتخاد میکردند؛ آنهم به خاطر نداشتن توانایی های یک مَلَک. بعد از اینکه دیدند خدا انبیائش را توانمند کرده و قدرتهایی به آنها داده، آنها انبیا را به سحر و کهانت متهم کردند. از این رو امامان شیعه با ارائه تعابیری دیگر، راه انحراف فکری را در مقاطعی بستند و این مفهوم را با بیان دیگری برای شیعیان توضیح دادند تا راه هرگونه اتهام و سوء برداشت بسته شود. گرچه ماهیت همان بود اما نامش متفاوت بیان میشد.
[1] لسان العرب ج 13 ص363
[2] بحار ج51 ص249
[3] بحار ج16 ص 175
[4] بحار جلد 42 ص 147
[5] بحار ج 26 ص103
[6] بصائر الدرجات ص113
برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.